دکتر احمدرضا بهرامپور عمران: بهار شخصیتی چندوجهی و جامعالاطراف داشت. باقاطعیّت میتوان از او با عناوینی همچون «شاعر و تصنیفسرای برجسته»، «سیاستمدارِ مبارز و مترقّی»، «مدیرِ مجلّات و انجمنهای ادبی تأثیرگذار» و نیز «محقّق و مصحّحِ نامدار» یادکرد. هریک از حیطههای یادشده بهتنهایی کافی است تا کسی را به چهرهٔ سرآمدِ روزگارِ خود بدلکند و بهار یکتنه تمامیِ این امتیازها را در خود جمعکردهبود.
نخستین اشاراتِ نیما به آثار و آرای بهار به سالهای ۸_۱۳۰۷ بازمیگردد. او باآنکه باخود عهدمیبندد بههیچ انجمن و جمعیّتی قدم نگذارد، اما مجلهٔ «دانشکدهٔ» بهار را (که شعرِ «ای شبِ» نیما نیز در آن چاپشد) پس از مجلهٔ «بهارِ» یوسفِ اعتصامالملک، مهمترین نشریهٔ ادبی آن سالها ارزیابیمیکند. و البته جایی از شیوهٔ پندواندرزی مجلهٔ «نوبهارِ» بهار، که در آن بر اوامرِ خشکِ اخلاقی ازقبیلِ «اراده داشتهباش، عشق داشتهباش» تأکیدمیشد، انتقادمیکند.
بخشی از مخالفتهای نیما با ادیبانی چون بهار و فروزانفر و خانلری بهسببِ جایگاه و منزلتِ آنان بودهاست، منزلتی که (دستِکم درقیاسبا نیما) آنان را به مال و مُکنت و آسایشی نسبی میرساند.
از آنجا که نیما بهخوبی از وضعیّتِ ناموزونی تاریخی فرهنگِ ما باخبربوده، جایی (البته گویا با اندکی واقعگراییِ شیطنتآمیزانه) اشارهمیکند: ازآنجاکه «ملتِ ما هنوز ربطِ ذوق و احساساتِ خود را نسبتبه شعرهای قدیم [...] ازدست ندادهاند» بایدگفت «بهار استادِ زبردستِ شعرِ فارسیِ ما بود». جایی از «ارزشِ احساسات» نیز آنجا که نخستین بارقههای نوگرایی در دورهٔ معاصر را برمیشمارد، از شعرِ «کبوترانِ من» (در دیوانِ بهار: «سرودِ کبوتر») یادمیکند. نیما مینویسد این شعر بهار را «بهتقلید از روشِ نوین برده». او درحقیقت میخواهد بگوید بهار که قصیدهسرای زبردستی بود، متأثّر از فضای نوجویانهٔ آن سالها، در شیوهٔ تازه نیز طبعی آزموده و نوگرایی روشِ مختارِ او در شاعری نبودهاست. ازهمین رو جایی دیگر بهار را «یگانه استاد به سبکِ قدیم در زمانِ ما» خواندهاست؛ که باز بهنظرمیرسد «در زمانِ ما، استادِ سبکِ قدیمبودن» نیز خالی از طنز و تعریضی نباشد.
اخوان جایی اشارهمیکند یکبار نیما به من گفت: «غیر از دماوندّیهٔ مشهور، بهار دماوندیّهٔ دیگری نیز داشتهاست، شنیدهاید یا نه؟ و بعد شروعکرد به خواندنِ چند بیتی از آن و پس از آن چند بیت از دماوندیّهٔ مشهورِ بهار را خواند»
و نیما وقتی حیرتِ اخوان را درمییابد، میگوید «باور کنید ما بهار و امثالِ ایشان را میشناسیم و درحدّ خود به آنها احترام میگذاریم اما آنها هستند که نمیتوانند ما را بشناسند»
نکتهٔ آخر آنکه نیما جایی اشارهمیکند ردّ سیچهلسال شاعریاش را میتوان در اشعار بهار دید.
این مسأله نیاز به پژوهشی گسترده دارد اما دستِکم بااطمینان میتوان گفت نیما گاه خود نیز متأثّر از شعرِ بهار بود. در دماوندیهٔ بهار که ازقضا اشارهشد نیما بخشهایی از آن را ازبر بوده، میخوانیم: «آن مشت تویی تو ای دماوند»؛ و نیما در شعرِ «ترکشِ روزگار» در همان وزن میگوید: «آن تیر منام من ام که امروز».
جای دیگری از «دماوندیّه» آمده:
تو مشتِ درشتِ روزگاری
از گردشِ قرنها پسافکند
ای مشتِ زمین بر آسمان شو
بر وی بنواز ضربتی چند [...]
شو منفجر ای دلِ زمانه!
وان آتشِ خود نهفته مپسند
خامش منشین سخن همیگوی
افسرده مباش، خوش همیخند
و نیما در نامهای منظوم (در قالبِ قصیده و خطاب به خانلری) سروده:
من شاعرِ مردمی دگر هستم
وز بینِ همه دگر دگرسانام
شیرم که به بیشه جایگه دارم
دریا که بهدل بسی است طوفانم
من آتشِ جسته از تنِ قرنام
بیرونشده از دلِ کهستانام
با دقت در همین نمونهها روشن میشود که نیما مانندِ هر شاعرِ بزرگی از تمامیِ تجربههای شاعران همروزگارِ خویش نیز بهرهمیبرد.[۱]
[۱] این یادداشت تلخیصی از بخشِ «نیما و ملکالشّعراء بهار» چاپشده در «در تمامِ طولِ شب (بررسی آراء نیما یوشیج)، احمدرضا بهرامپور عمران، مروارید، چ دوم، ۱۳۹۷.
برای آسانتر شدن خوانش، تمامی ارجاعها حذفشدهاست.
مازندنومه