به مناسبت 12 اردیبهشت
دکتر سیاوش نریمان طی یادداشتی نوشته است : در منزلتِ معلِّم همین بس که اوَّلین آموزگارِ آفرینش،ذات خداوندی است و اولین متعلِّم هم نوع بشر.اهلِ معرفت می دانند که پروردگار از میان تمام کائناتِ خود،علم به اسماء را تنها به آدم تعلیم بخشید و بس.
کد خبر: ۹۶۰۹۱۹
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۸ 02 May 2021

به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، دکتر سیاوش نریمان شاعر ، نویسنده و استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه در استان کهگیلویه و بویراحمد به مناسبت 12 اردیبهشت روز شهادت استاد مطهری و گرامیداشت هفته معلم طی یادداشتی نوشت :  به نام آنکه جان را فکرت آموخت-چراغِ دل،به نورِ جان برافروخت-"استاد و معلِّم،سلسله جنبانِ کاروانِ دانش و فرهنگ"
یک آسمان سلام از جنسِ سلامِ شب های قدر و حلاوتِ دلنشینِ مناجاتِ سحری به پیشگاهِ قبیله دانش و فرهنگ.
در طلیعه این جُستار،۱۲ اردیبهشت ماه، سالروزِ عروجِ سرخِ ایدئولوژ و تئوریسین کم بدیل،استاد شهید مرتضی مطهّری و روز  استاد و معلِّم را ارج می نهیم و پاس می داریم.سیمایِ علم و دانش در آینه آیات خدا به صراحت تمام، بازتابانده شده است، آنجا که در قرآن آمده است: "خداوند، منزلتِ اهل ایمان و اهلِ علم را رفعت و تعالی می بخشید. ".قرآن،در جایی دیگر به برتریِ اهل علم اشاره کرده تا جایی که گواهیِ اهلِ علم را در ردیفِ گواهیِ خدا و فرشتگان می داند و به قول امام محمَّد غزالی،تنها همین مورد بر فضیلتِ علم، کفایت می کند.در منزلتِ معلِّم همین بس که اوَّلین آموزگارِ آفرینش،ذات خداوندی است و اولین متعلِّم هم نوع بشر.اهلِ معرفت می دانند که پروردگار از میان تمام کائناتِ خود،علم به اسماء را تنها به آدم تعلیم بخشید و بس.و این نصِِّ روشنِ قرآن،دالِّ بر همین مدعاست که:" وَ عََلَّمَ آدمَ الاَسماءَ کُلَّها".جایگاه علم و معرفت در نظام آفرینش،آنچنان متعالی ست که خداوند،پیامبرش را در آیه ای خطاب می کند که ای پیامبر بگو، خدایا،علمم را بیفزای و فزونی دِه.در نهج البلاغه نیز،حکمت و معرفت،گمشده مومن تلقی شده است و تاکید شده که آن را بجوید حتّا اگر از زبانِ منافق باشد.در گفتار پیشوایان دین که عالم اند و شاگرد مکتبِ خدا هم آمده است که:"مردم همه مُرده اند و تنها اهلِ دانش،زنده اند و جاویدان".حکیمان و عارفان،یکی از مصادیق بارزِ بارِ امانتِ الهی را که خداوند به انسان تفویض فرموده،همین معرفت و دانش قلمداد کرده اند که خواجه رازِ شیراز گفته است:/آسمان،بارِ امانتِ نتوانست کشید/قرعه فال به نامِ منِ دیوانه زدند/.
بنابر این همنشینی با دانشمندان و عالمان، غنیمتی ست مبارک و مُصاحبت با عناصرِ ناجنس و نااهل، خسران است و نکبت بار.حافظِ راز به شیوایی در همین مورد، سروده است که:/نخست موعظه پیرِ صحبت این حرف است/که از مُصاحب ناجنس،احتراز کنید/حافظا،علم و ادب ورز که در مجلسِ شاه/هر که را نیست ادب،لایق صحبت نَبُوَد/
اصولا قبیله علم و دانش،آینه تمام نمای هنرمندی خدایند و به همین دلیل هم به قولِ سعدی،هرجا که روند،قدر بینند و در صدر نشینند.و حافظ شیرازی در ارجمندی جایگاه مُصاحبان علم و کتاب اینگونه گفته است:/دو یارِ زیرک و از باده کهن،دو مَنی/فراغتی و کتابیّ و گوشه چمنی/من این مقام به دنیا و آخرت ندهم/اگرچه در پی ام افتند هردم انجمنی/
علم و عالم،مصادیق عشق اند و آنانکه از این حلقه عشق به دورند و جرعه ای از سبوی معرفت و محبتِ این طایفه را نمی نوشند به قولِ حضرتِ ِحافظ،هر چند هم نمرده اند اما باید بر آنان نمازِ میِّت خواند چرا که مرده ای بیش نیستند:/هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق/بر او نمرده به فتوای من،نماز کنید/
البته جناب مولوی در مثنوی،ابزارِ علم را در دست عالِم،همچون نگینی بر انگشترِ حضرتِ سلیمان می داند که به خاطر اسمِ اعظمِ نگاشته بر آن،تمام موجودات را مسخَّرِ خویش کرده بود:/خاتمِ ملکِ سلیمان است علم/جمله عالم،صورت و جان است علم/زِ او پلنگ و شیر،ترسان همچو موش/زِ او شده پنهان به دشت و کُه،وحوش/گر هزاران سال باشد عمرِ او/می نگردد سیر او از جستجو/علم،دریایی ست بی حدُّ و کنار/طالب علم است، غواصِّ بِحار/.
استاد و معلِّم،سلسله جنبانِ کاروانِ دانش و فرهنگ
ناگفته پیداست، علمی سودمند است و خواستنی که به رذائلِ عُجب و خودبینی، تکاثر و انباشتِ نامشروعِ ثروت، خودشیفتگی و به بیرون کشیدنِ گلیمِ خویش از موج حوادث،معطوف نشود، بلکه رسالتِ ترقِّی وِ توسعه جامعه،ترویجِ  سجایای انسانی، تربیتِ عناصری کارآمد،فروتنی و افتادگی،اخلاق و نوعدوستی و خدمت به همنوعان و دهها خصلتِ پسندیده انسانی را به دوش کشد و گرنه به تعبیر سعدی:/علم هرچند بیشتر خوانی/چون عمل در تو نیست نادانی/نه محقِّق بُوَد نه دانشمند/چارپایی بر او کتابی چند/آن تهی مغز را چه علم و خبر/که بر او هیزم است یا دفتر/
یقیناََ علم،شمشیری ست دو لبه که استفاده ناموجَّه از آن گاهی فاجعه آمیز است و ویرانگر.به همین خاطر،خوشتر آن است که این گوهرِ گرانسنگ،در دستِ بدگوهران نیفتد که در این صورت به حجابی اکبر و سمِّی مُهلک،مبدل می شود؛ تا جایی که گفته اند تیغ دادن در دستِ زنگیِ مست،بسی بهتر است تا سِلاح دانش در دستِ نادانِ بدگُهر؛آنجا که ملّای رومی نیز در همین باره گفته است:/بدگُهر را علم و فنّ آموختن/دادنِ تیغ است دستِ راهزن/تیغ دادن در کفِ زنگیِ مست/بِه که آید علم، ناکَس را به دست/علم و مال و منصب و جاه و قِران/فتنه آرَد در کفِ بدگوهران/
یا به فرموده سعدیِ شکرین کلام:/عامِ نادانِ پریشان روزگار/بِه زِ دانشمندِ ناپرهیزگار/
وااسفا که به علت فقدان نظارتِ دستگاههای ذیربط در سالهای اخیر،کاغذپاره هایی چون مدرک هایِ بادآورده که آن هم محصولِ پول های ناپاک و پلید از مجاریِ نامتعارف است، سیمای تابناک و منزَّهِ دانش و علم را به شدت،مخدوش کرده و دلِ محققان و دانشورانِ این مرز و بوم را به درد آورده است.گرچه گذشتِ روزگار،نقاب از چهره کریهِ این مدرک های بی درک که کاغذپاره هایی هم بیش نیستند، کنار خواهد زد،چرا که  متاعِ تقلُّبی شان در بازار اهلِ خِرَد و دانایی، خریداری ندارد و کوس رسوایی شان در هر کوی و برزن، نواخته خواهد شد. شوربختانه،تصدِّی مناصبِ کلیدی توسطِ برخی از همین عناصر،اقتصاد، فرهنگ،سیاست و .... را با چالشِ جدِّی مواجه کرده است که حدیثِ مفصَّلِ آن در این مقال نمی گنجد. در پایان با تبجیل و نکوداشتِ یادِ بلندِ همه استادان و معلِّمانِ سپهرِ فرهنگ و معرفت کشورمان، این دلسروده هایم را هم به آستان قبیله معرفت و علم،اهداء می کنم:/ای نگاهِ تو پر از عطرِ غزل/و ای کلامِ تو بِه از قندِ عسل/تا نگاهم به نگاهت افتاد/خویش را یکسره بُردم از یاد/من اگر نام و نشانی دارم/یا اگر تکه نانی دارم،/همه اش محنتِ بسیارِ تو بود/کارِ من نیست همه کارِ تو بودِ/خوشتر از یادِ تو در یادم نیست/و کسی بهتر از استادم نیست/این تو بودی که حیاتم دادی/پندِ چون نقل و نباتم دادی/عشق می مُرد گر استاد نبود/سرزمین ادب،آباد نبود/ادب ار هست،تو آموخته ای/آتشِ عشق،تو افروخته ای/یا ربّ آن سروِ ادب،خَم نشود/سایه اش از سرِ ما،کم نشود/
-به پایان آمد این دفتر،حکایت همچنان باقی-به صد دفتر نشاید گفت، وصف الحالِ مشتاقی-
با ارادت تمام:سیاوش نریمان۱۴۴/۲/۱۲
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار