تابناک کهگیلویه وبویراحمد،آنچه در زیر آورده شده است از سری یاد داشت های مخاطبان تابناک کهگیلویه وبویراحمد است که عینا درج می شود و تابناک کهگیلویه وبویراحمد آن را تایید یا تکذیب نمی نماید شما هم می توانید نظر خود را در خصوص این مطلب بیان کنید.
آن مرد آمد.
اپیزود اول ؛ داخلی ؛ مجلس ؛
انتخابات تمام ، ساز سیاست ، بادی موافق شد ، چپ و راست یک گزینه « آری » و سبزی صندلی تکرار حضورت در بهارستان شد .
مردی از جنس بچه های پایین شهر، و هم نام باران ، دغدغه هایت را یادم هست ، بافت فرسوده ، بیکاری ، صدای پای آب.
اپیزود دوم ؛ داخلی ؛ سالن اجتماعات نفت ،
جلسه بافت فرسوده و تصاویری از فقر ، ارثی که نسل به نسل ، آجر به آجر دست به دست می شود .
گویی فراموش کرده ای !
بعد از هر بار رفتنت به تهران جلسات بافت فرسوده هم به فراموشی سپرده شد.
اپیزود سوم ؛ دغدغه جذب اعتبارات بود و مدیران را موظف به بیان نیازهای شهرستان نمودی ،
گویی فراموش کرده ای ، فرماندار دوبار در دوسال گذشته گفته است من با این مدیران نمی توانم کار کنم.
کلاف سر گشته تدبیر شهری در دولت تدبیر و امید ، چنان به تفکراتت پیچید ،
در برخی جلسات چنان کلافه ات کردند ، که تیتری بهتر از این برایم نیامد؛
تاجگردون هم از دست مدیرانش کلافه شد. یادت هست ؟
اپیزود چهارم ؛ بیرونی ٬ افتتاحیه های شهری ، نامت بر بنرها بود ، نبودی ! اما نامت ، حکم حضور مدیران را بر تخت صفحه بنرها به توبره کشید.
گویی فراموش کرده ای …
دوسال پیش بود که به شما گفتم ماکتی از خود به مانند خودروهای پلیس ها قرار بدهید.
اپیزود پنجم ؛ داخلی ؛امروز شورای اداری ؛
وقتی گفتی اوباما یاد سردار احمد خورشیدی افتادم که در نطق انتخاباتی اش گفت: مردم ما کاری ندارند چه کسی چپ است و چه کسی راست ، اگر اسم اون زن سیاهه چی بود اسمش ؟ معاون رئیس جمهور آمریکا ، «رایس» اگر او هم گره ای بگشاید مردم به پدر و مادرش درود می فرستند .یادت هست ؟؟؟
خوشم آمد که فراموش نکردی رای ۷۵ درصدی ات متعلق به اصلاح طلبان نبود
شباهتت به خورشیدی در همین است .
اپیزودی با تاکید ؛ داخلی رو در روی مدیران ؛
آنجا که دیدی برای یک لحظه و گفتی سیاست ظرافت ندارد ٬ پوستمان کُلفت است ، یادت هست ؟ فراموش نمی کنیم آقای بودجه هم از جنس رسانه است ،
اپیزود آخر ؛ باز همحمله به بی تدبیری مدیران ،
کاش ای کاش به اندازه تمام کشور مردانی از جنس عبدالحسن مقتدایی در راس کار بودند ، تا شما هم با تمام فکر و ذکرت ، بی دغدغه ، مشغول قانون گذاری بودی نه اینکه متراژ پاساژهای شهر و خیابان بلادیان را به یاد داشته باشی.
یا حتی تمام تقصیرها به گردن حمله شبانه شهردار به ساختمان اداری بیفتد ، جایی که هنوز نام پارکینک شهری را در خواب شبانه شهردار بی تعبیر کرده است.
تزریق مدیرانی از شهرهایی بزرگی همچون تبریز و اصفهان می تواند کمی در این راه به شما کمک کند.
مدیرانی که خود راه لابی با مرکز را بلد باشند ، نه اینکه منتظر شما بیاستند.
اقتدا کنی که یادت بماند ، نماینده وظیفه اش مدیریت شهری نیست ، جمله ای که در شورای اداری و در ضعف عملکرد راه و شهرسازی و ساختمان مصلا عنوان کردید ، تندیسی از جنس شما باید در شهر باشد که خود کیمیایی .
واژه کیمیا شهر شاید از فردا همچون منطقه تجاری آزادی که سردار خورشیدی برای اولین بار گفت مورد تمسخر عده ای قرار گیرد ،
اما لازمه اش این است همچون مقتدایی ۳۲مشاور در کنارت باشد….
آن مرد رفت
اپیزودی که جای تحسین دارد ؛ داخلی ؛
صفحه موبایل آقای بودجه؛
تصویری از خبرنگاری که درج تصویر دارد.
باز هم کیمیاگر به فکر اصحاب رسانه بود .
کیمیا شهرت را با کد آشنای ۳۲ در دسترس کیمیادان ها بگذار …..
و می توان گفت با این « کد » رمز خداحافظی مدیران به زودی اتفاق خواهد افتاد ، اما!
خوب باید بدانی کیمیا گر ، شهر شما نیاز به مدیرانی از جنس ….دارد ..
بازهم تکرار میکنم مدیرانی که خود راه لابی و راهروهای وزارتخانه را بشناسند نه اینکه با پیامک های شما به دنبال بالایی ها باشند …
بارها گفتم و خواهم گفت
بهارستان و شاهین شهر و……
( اپیزودی برای کد «۳۲».)
بیرونی؛ ساخت و ساز عمرانی ٬ نه ساخت و پاخت سیاسی ،
مدیرانی می خواهی که در دفترچه تلفن گوشی های همراهشان انبوهی از شماره های ۰۹۱۲ باشد .
اپیزودی در نفت
سیف الله جشن ساز( تنها دلخوشی بچه های گچساران در نفت )؛ مدیرعامل حفاری – مدیر مناطق نفت خیز-معاون وزیر نفت و …در پایان بازنشستگی تنها دلخوشی بچه های نفتی.
در نفت شهرت نیروهای توانمندی است که تو می توانی پله های ترقی آنها باشی .
پس قرارمان ؛ وزارت نفت سال ۹۶ حضور شش نفر در بدنه های مختلف وزارت نفت.
و اما خانه تکانی ها به زودی در شهر آغاز خواهد شد …ً.
اپیزودی برای شام آخر …..
راستی یادم آمد ؛ یادداشت ها را بهتر از مدیران می خوانی
آنجا که گفتی منتظر گرفتن جلسه شورای فرهنگ عمومی ننشینند و وارد عمل شوند
و این دغدغه ما بود و بس…
علیمراد کاظمپور