پاییز سال ۱۳۵۸ پدرم با مشهدی رستم گازرانی مشترکا نیم دانگ معادل ده هکتار از زمین های کشاورزی دشت هرتوبه را از فردی به نام مشهدی حبیب الله مشهدی به عنوان قرار داد مزارعه تحویل گرفته و مقرر گردید که کشت ، داشت و برداشت را ما انجام دهیم و محصول آبی را یک سوم به گویش محلی سه کوتی و محصول دیم را یک پنجم یا پنج یک به مالک زمین تحویل نمائیم .
کد خبر: ۱۰۴۹۹۰۰
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۳ 11 June 2022

به نام خدا

پاییز سال ۱۳۵۸ پدرم با مشهدی رستم گازرانی مشترکا نیم دانگ معادل ده هکتار از زمین های کشاورزی دشت هرتوبه را از فردی به نام مشهدی حبیب الله مشهدی به عنوان قرار داد مزارعه تحویل گرفته و مقرر گردید که کشت ، داشت و برداشت را ما انجام دهیم و محصول آبی را یک سوم به گویش محلی سه کوتی و محصول دیم را یک پنجم یا پنج یک به مالک زمین تحویل نمائیم .

کشت جو وگندم در پاییز انجام شد و تابستان سال ۱۳۵۹ پدرم با دو پسرش غلامعباس و غلامحسین

و‌ مشهدی رستم و پسرانش غلامحسین و آقا محسن همکار شدیم و مشترکا به کشاورزی ، کشت جو و گندم و بهاره کاری سیب زمینی و ذرت و شاهدانه و برداشت محصولات پرداختیم .

هر روز پدرم‌ با پسرانش و مشهدی رستم هم با پسرانش به مزرعه می رفتیم  

مش رستم صدای دلنشینی داشت و هنگام کار و درو برای ما تعزیه خوانی می کرد و ما هم لذت می بردیم . تعزیه خوانی مش رستم که تمام می شد ، غلامحسین پسرش با صدای خوبی که داشت ترانه و سرود می خواند و من هم با صدای نه چندان خوب خود سرود های انقلابی را زمزمه و گاهی هم‌ به جاده خاکی زده و ترانه

ای دل بلایی دلبر

بالا بلایی دلبر

در انتظاروم که ای

از در درآیی دلبر

را می خواندم .

پدرم عاشق روضه خوانی بود و روضه ی ترکی می خواند .

حسین و محسن هم ترانه هایی را زمزمه می کردند .

ساعت ده صبح دور هم نشسته استراحتی کوتاه ، داس های خود را تیز و ناهار اوو (چاشت ) می خوردیم .

حسین و محسن هم دروگر متوسطی بودند و پا به پای ما درو می کردند .

و بعضی از مواقع نیز بازی گوشی کرده و دنبال مارمولک ها می دویدند و بعضا نیز جیر جیرک گرفته و جیر جیرک بازی

می کردند .

درو دشت هرتوبه تمام شد.

یکی از روزها که به صحرای آسیو (آسیاب ) بهرام خانی رفته بودیم . هنگام باز گشت از صحرا به روستا کره الاغی که محسن سوار بر آن بود رم کرد و او را به زمین زد و افسار‌ پلاستیکی کره الاغ را که دور انگشتش پیچیده بود بند اول انگشت او را قطع نمود .

 

ایشان را به روستای شاه آباد اسلام آباد فعلی بردیم و آقای شهبازی پزشک سنتی فراهان او را پانسمان نمود و مبلغ بیست تومان اجرت گرفت .

 

محصولات خرمن شده را کوبیده و باد داده و برداشت کردیم و صاحب زمین هم سهم اربابی خود را تحویل گرفت .

درست یادم نیست که چند خروار که هرخروار ۳۰۰ کیلوگرم می باشد محصول به ما رسید احتمالا حدود نه خروار حدودا معادل سه تن گندم و جو به هر خانواده از ما رسید که ارزش آن حدود چهار هزار تومان می شد و کاه را هم برای خوراک زمستان گاو ، الاغ و گوسفندان ذخیره کردیم .

در تابستان آن سال سه بار به پستای گوسفند که همان نوبت گله چرانی است رفتم و چوپان ده آقای سید احمد وروانی شیر میش ها را دوشیده و غذای محلی سنگ داغ شیری که با حرارت پاره سنگ هایی که با آتش داغ شده به جوش می آید را درست کرد . و میل کردیم جای شما خالی خیلی خوشمزه بود .

شیر میش را دوشیده صاف می کنند کمی قره قروت اضافه می کنند و پاره سنگ هایی را که داخل آتش داغ شده را داخل شیر می اندازند و شیر با حرارت سنگها به جوش می آید و غلیظ می شود   این خوراکی بسیار لذیذ و مقوی می باشد

روز ۲۹ شهریور با پدرم و مش رستم درحال کاه کشیدن بودیم که مش رحیم حاج حسین خبر شروع جنگ و حمله صدام به کشورمان را به ما داد .

خیلی متاثر شدیم .

بعد از برداشت محصول آن سال دیگر پدرم ملک هربوته را نکاشت و به شریکش مش رستم واگذار کرد .

برادرم غلامحسین در جوانی شهید و آقا محسن هم بر اثر سانحه ی رانندگی بدرود حیات گفتند روحشان شاد و قرین رحمت باد .

حاج ولی الله و مش رستم نیز چندین سال بعد به رحمت ایزدی پیوستند .

خاطرات ادامه دارد …

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار