تابناک بوشهر: بر اساس گفته برخی افراد مطلع، پس از پایان مذاکرات هستهای جان کری وزیر امور خارجه آمریکا چند بار سعی کرده با وزیر خارجه کشورمان تماس بگیرد، ولی آقای ظریف تماسهای او را بیپاسخ گذاشته.
جان کری تمام راههای ممکن را برای این کار امتحان کرده، اما هر بار آقای ظریف یک شیوه جدید را برای جواب ندادن به او به کار گرفته است. به اتفاقات یکی از روزهای کاری که جان کری کل آن را برای تماس موفق با وزیر خارجه کشورمان میگذراند توجه کنید:
تماس با وزارت امور خارجه:
منشی دفتر ظریف گوشی را برمیدارد.
کری: هِلو؟ فارین وزارت بیلدینگ؟
منشی: بفرمایید شما؟
کری: کری هستم. مستر ظریف هستند؟
ظریف با دست به منشی علامت میدهد که «ردش کن بره».
منشی: آقای ظریف دارن شنای کرال یک دست میکنن.
ظریف سر تکان داده و باز علامت میدهد.
منشی: دارن برف پارو میکنن.
ظریف به پیشانی خودش ميکوبد و علامتش را تکرار میکند.
کری: برف؟ الان تو ایران مگه تابستون نیست؟
منشی: ئه، نه چیزه. آقای ظریف دارن یهههه برنامه میبینن.
ظریف بالا و پایین میپرد و با حرارت بیشتری علامت میدهد. در همین حال به خاطر فعالیت سنگین کمرش میگیرد و روی زمین مینشیند. منشی بالای سرش میرود. ظریف در همان حال با نفس گرفته به او میگوید: «بگو نیستن».
کری: هِلو؟ کجا رفت؟
منشی: ببخشید، ظاهرا آقای ظریف یه تک پا رفتن منطقه روابط دیپلماتیک برقرار کنن بیان، رسیدن میگم تماس بگیرن خدمتتون. جسارتا فراموش کردم، آقای؟
کری: باشه پس به گوشی شون زنگ میزنم.
نیم ساعت بعد، ساختمان وزارت خارجه؛
ظریف در ساعت استراحت ظهر، پنکه را بغل گوشش روشن کرده و میخواهد چرتی بزند. تازه چشمش گرم شده که تلفن زنگ میخورد. ظریف شماره جان کری را روی صفحه تلفن میبیند و بیخیال میشود. اما تماس انقدر ادامه پیدا میکند که مجبور میشود جواب بدهد.
ظریف (با صدای خواب آلود): بله؟
کری: جواد جان هِلو، خودتی؟ چطوری؟ اِستار آف سهیل! این صدای چیه؟
ظریف به پنکه نگاه میکند و میگوید: ببین من الان پشت فرمون هواپیمام، دارم از ترکمنستان میرم عمان. اوه اوه، افسر وایساده. بعدا خودم بهت زنگ میزنم. خداحافظ خداحافظ.
کری: باشه پشت فرمون، تلفن حرف نزن خطرناکه. سی یو.
ظریف کتش را روی صورتش میاندازد و میخوابد.
کری سر تکان میدهد و با خودش میگوید «چه افسرای متعهدی دارنا! تو آسمونم جریمه میکنن!»
عصر، منزل دکتر
چند ساعت بعد، جان کری شک میکند و به خانه ظریف زنگ میزند. ظریف تازه به خانه رسیده. شماره را نگاه میکند و به اهل منزل میگوید: یه جوری بپیچونیدش بره. خستهمون کرد از صبح!
پسر دکتر تلفن را برمیدارد: بله؟
کری: سلام. منزل مستر ظریف؟
پسر دکتر: زنگ بالا رو بزنید.
کری به دستگاه تلفنش نگاه میکند و چند دکمه که احتمال میدهد بالا باشد فشار میدهد. بعد میگوید: الان درست شد؟ منزل دکتر ظریف؟
پسر دکتر چیز دیگری در آن لحظه به ذهنش نمیرسد میگوید: بله، شما؟
کری: شما پسرشون هستین؟ خیلی ازتون تعریف میکردن. من عمو جان هستم پسرم.
پسر دکتر: اوه اوه، عموی غیررسمی سوباسا؟
کری: هو ایز سوباسا؟ جان کریام. بابا نیستن؟
پسر دکتر: نه، بابا زمینی رفتن پکن رایزنی دیپلماتیک کنن، فکر نمیکنم به این زودیها برگردن.
کری: آخه من زنگ زدم سوار هواپیما بودن.
پسر دکتر: آره، منتها سر پیچ هندوکش هواپیماشون سگ دست شیکونده، گذاشتن تعمیرگاه دیگه زمینی رفتن.
کری: باشه مرسی، من بعدا دوباره تماس میگیرم.
کری بعد از قطع تماس با داماد ایرانیاش مشورت میکند که چطور دکتر را پیدا کند. داماد کری او را توجیه میکند که این یک رسم ایرانی برای صحبت نکردن است. «بهش میگن پیچوندن». کری افسردگی میگیرد و تا چند ماه کارهای آن خواننده غمگین لسآنجلسی را زیر لب زمزمه میکند.
منبع: روزنامه قانون