به نام خدا
روزی روزگاری
خاطرات غلامعباس حسن پور
قسمت هفتاد و دو
سال ۱۳۸۸ دلم هوای معلم های ابتدایی را کرد .
حدود چهل سال گذشته بود
احساس کردم که دلم به آنها تنگ شده است هیچ نشانه و آدرسی از آنها نداشتم فقط نام و نام خانوادگی آنها را
می دانستم و اینکه
می دانستم آنها از کدام شهرستان به فراهان و روستای ما عراقیه آمده اند .
در زمان های قدیم سپاهیان دانش که اکنون به آن ها سرباز معلم می گویند به روستاها به عنوان سرباز معلم
اعزام می شدند و تدریس دانش آموزان ابتدایی را به عهده می گرفتند .
آنها دو سال خدمت سربازی خود را در روستا سپری می کردند .
جناب آقای محمد رحیم حاجی زاده معلم پایه اول ابتدایی من در سال ۱۳۴۹ بود.
می دانستم که ایشان اهل شهرستان قوچان است .
با مخابرات شهرستان قوچان تماس گرفته و پرسیدم تلفن آقای محمد رحیم حاجی زاده را می خواهم شماره تلفنی را به من دادند ، تماس گرفتم خانمی گوشی تلفن را برداشت بعد از سلام و احوالپرسی گفتم ببخشید خانم منزل آقای محمد رحیم حاجی زاده است؟
جواب داد بله بفرمائید
گفتم : آقای حاجی زاده سال ۱۳۴۹ معلم من بوده است .
پرسید شما اهل کجا هستید ؟ و من جواب دادم اهل اراک فراهان و روستای عراقیه هستم .
گفتند بله همسر من چهل سال پیش دوران سربازی را در اراک گذرانده است مطمئن شدم که تلفن را درست گرفته ام گفتم میخواهم با ایشان صحبت کنم . گفتند آقای حاجی زاده منزل نیست تلفن همراه ایشان را به شما
می دهم .
تلفن همراه ایشان را گرفته و با آقای حاجی زاده تماس برقرار کردم و خود را معرفی نمودم . ایشان خوشحال شد .
بعد از سلام و احوالپرسی پرسید تلفن منزل ما را از چطور پیدا کردی ؟
توضیح دادم که از مرکز مخابرات قوچان گرفته ام
بعد از خوش و بش از کار من پرسید و اینکه چند فرزند دارم ؟
ایشان مرا به شهرستان خود دعوت نمود و من نیز متقابلا ایشان را به اراک منزل خود دعوت کردم که البته تاکنون موفق نشده ام ایشان را ملاقات نمایم .
از سال ۱۳۸۸ تاکنون تماس تلفنی برقرار می باشد .
خاطر ادامه داد