عزم ؛ چرا و چگونه ؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
عزم ؛ اراده و تصمیم واژگانی هستند که انسان را به خودی خود به جدیت و تلاش وا میدارند؛
واژه عزم در علم لغت (لسان العرب) به جدیت ؛ تلاش و کوشش معنی شده ؛ و معنی آن در قرآن کریم ؛ امر ؛ جدی و ضروری بیان شده ( طَاعَهُ وَقَولُ مَّعرُوفُ فَاِذَا عَزَمَ الامرُ ) سوره محمد (ص) آیه 21 این واژه در اصطلاح رایج با کلمه تصمیم ؛ مترادف محسوب میشود ؛ دلیل این ترادف نیز وجود مفاد معانی جدیت ؛ تلاش و کوشش در هر دو واژه است و بار معنوی واژه عزم را می رساند ؛
تصمیم ؛ کیفیتی نفسانی است که از رابطه و پیوند میان انسان مصمم و عمل حکایت میکند ؛ به گونه ای که تا آن عمل در خارج تحقق نیابد شخص از سعی و تلاش باز نمی ماند ؛ چون تصمیم و اراده و عزم به انجام آن گرفته است ؛ با این ترتیب میتوان دریافت که قرابت معنوی یا به عبارت بهتر عینیت این دو واژه ؛ موجب میشود که این دو هر یک در جای هم به کار گرفته شوند ؛ در حقیقت هر دو واژه عزم و تصمیم ؛ در نهاد خود سداد ؛ صلابت ؛ سعی ؛ تلاش جد و کوشش انسان ؛ در نیل به مقصود را نهفته دارند ؛ و انسان تلاشگر ؛ پرسشگر و پاسخگو برای رسیدن به افقی دور دست اما یافتنی عزم خود را جزم میکند؛ همین سترگ بینی مفهومی ؛ موجب شده است که این دو واژه در معنی حقیقی خود در امور انسانی کمتر به استعمال در ایند؛ زیرا امور انسانی معمولا در محدودهای تنگ و باریک چون قصد و خواستن برآورده میشود ؛ و انسانها کمتر به مرحله عزم و تصمیم بار می یابند ؛ که در ادبیات امروزی تنگ نظر یا کوته بین گفته میشود ؛ زیرا انسان معزم از دید وسیعی برخوردار است ؛ و معمولا برای رسیدن به افقی والا و بالا و تعالی عزم خود را جزم و تصمیم خود را اتخاذ میکند ؛ و گاها دیده شده انسانهای معزم ؛ سرنوشت یک جامعه و حتی فراتر از ان جهان و بشر را تغییر میدهند ؛ مثل رهبران انقلابها کوچک و بزرگ در جهان ؛ این نکته را میتوان از تعالی و قداست مقام عزم در قرآن دریافت و به صداقت عمل رسید ؛ چنان که این کتاب الهی تنها فرایض و امور بسیار مهمی مانند صبر را در زمره عزائم جای داده است ؛ در همین خصوص در سوره شورای آیه 43 میخوانیم ( وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ اِنَّ ذلِکَ لَمِن عَزمِ الامُورِ ) و تنها رسولان خاص و فرستادگان ویژه خود را ( اولوالعزم ) خوانده است یا در سوره احقاف آیه 35 در همین مورد میخوانیم ( فَاصبرِ کَمَا صَبرَ اولُوالعَزمِ مِنَ الرُّسُلِ ) به این ترتیب با حصول عزم و تصمیم ؛ قدرت و نیروی خاص در روح انسان دمیده میشود ؛ که افزون بر اعضاء و جوارح خود او ؛ قدرتهای موجود در دیگران را نیز تحت سیطره روح مقتدر خود در می اورد : یکی از مصادیق عملی عزم عمل است ؛ عمل آیت و نشانه صاحب عمل است ؛ و شخصیت حقیقی عامل را نمایان می سازد ؛ به این بیان که عزم و تصمیم نیز فعل و عملی انسانی است ؛ چهره باطنی صاحب عزم و اراده را به نمایش در می اورد ؛ به عبارت روشن تر عمل انسانی برگرفته و برامده از اعتقاد ؛ ایمان و عزم اوست ؛ و این عزم انسان است ؛ که بر جهان بینی و هستی شناسی او استوار است ؛ به این ترتیب عمل انسانی در اعتقاد ؛ ایمان و نوع نگاه وی به هستی و آفرینش ریشه دارد ؛ با این گفتار کوتاه می توان گفت مبدا و منشا هر عزم و تصمیم انسانی ایمان و اعتقاد راسخ او به راهی است که در پیش گرفته ؛ افزون بر این ایمان و عقیده نیز از این دسته اند ؛ عزم هدف و مقصد را در فعل انسانی به تصویر میکشد ؛ در حقیقت عزم و تصمیم انسان را برای نیل به هداف بلند اماده می سازد: به گفته فلاسفه هر عللی اساس و علتی دارد ؛ هیئت یا همان علت ؛ اعم از صوری یا حقیقی عزم و تصمیم نیز بر اساس معیارهای اعتقادی ؛ ضوابط و شرایط و ارزشهای برآمده از ان اعتقادات شکل میگیرد؛
در نتیجه : نشستن بر قله عزم و اتخاذ تصمیم به عواملی خاص وابسته است ؛ شاید بتوان گفت ؛ نخستین و از جمله مهم ترین عوامل در تصمیم گیری یا همان عزم (( قدرت )) است ؛ به این معنا که انسان در صورت داشتن قدرت و تسلط بر امور میتواند بر کرسی تصمیم گیری تکیه بزند ؛ در غیر این صورت از اتخاذ هرگونه تصمیمی عاجز و ناتوان خواهد بود ؛ و یا اینکه کار و عمل او ابتر و ناقص خواهد ماند ؛ و به اهداف خاص و بلند خود نخواهد رسید ؛ بنابراین هر چقدر محدوده و دایره قدرت و تسلط آدمی و شعاع قدرتی او گسترده تر باشد ؛ لاجرم توان تصمیم گیری و عزم او بیشتر و بیشتر است ؛ البته عوامل دیگری چون ثروت و نیروی انسانی عالم و همفکر نیز در عزم انسان و اجرای فعل ان موثر هستند ؛چنان که انسان معزم قادر به انجام هر امری و در اتخاذ هر تصمیمی تواناست ؛همان جور که خداوند در ( سوره طلاق ایه 12 ) می فرماید( انَّ اللهَ عَلیَ کلُ شیَءقَدِیرُ و انَّ اللهَ قَد احَاطَ بِکُلّ شیَ عِلمَا ) عواملی چون اختیار ؛علم واگاهی شخص در زمره عوامل موثردر عزم وتصمیم گیری هستند ؛که در این دست نوشته مجال پرداختن به انها نیست.
هادی جلالی زاده